پیش از اینکه این مصاحبه را بخوانید این سوال را از شما میپرسم آیا تاکنون کسی را دیده بودید بهرغم معضلها و دغدغههای تقریباً لاینحل کشور، دلش تا جایی برای مردمانش بتپد که از تصمیم داوطلبانه و شخصیاش برای مهاجرت و زندگی در جای بهتر بگذرد و بخواهد یک تنه بخشی از جامعه تکیده و آسیب دیده کشور را نجات دهد؟
حتما به زعم خودتان جواب این سوال را میدهید و افرادی در اطرافتان دارید که دست نیازمندان و زنان سرپرست خانواده و کودکان کار را میگیرند و گاهی غذایی یا پولی به آنها میدهند تا این روزگار نامراد را بگردانند. اما اجازه بدهید در تکمیل پاسخی که احیانا به این سوال میدهید، فردی را به شما معرفی کنم که نه تنها قلبش بلکه همه وجودش حتی فکرش و زندگیاش برای هموطنان آسیبدیده از ناملایمتیهای اجتماعی و معیشتی میتپد و از جان مایه گذاشته تا برای زنان سرپرست خانوار و بیکار شغل ایجاد کند.
او با اینکه هیچ پست و سمت مدیریتی و دولتی ندارد اما به عنوان شهروندی ایرانی، این وظیفه را بر گردن خود گمارده است که چون جای خوب بزرگ شده و غذای خوب خورده است، همین لذت را برای اقشار آسیب دیده در طبق اخلاص بگذارد تا آنها هم طعم کار خوب و غذای لذیذ را بچشند.
معرفی یک کارآفرین اجتماعی که با عصاره جانش از دغدغههایش برای همنوعان کم برخوردارش میگوید، کار راحتی نیست. اگر به فروشگاههای کتاب یا لوازمالتحریرفروشیها و فروشگاههای زنجیرهای رفته باشید شاید نام مانیز را روی کیسههای نخی آویزان کنار صندوقها دیده باشید.
این کیسهها را ۷۰ زن سرپرست خانوار که در کارگاههای مانیز کار میکنند، با عشق برایمان میدوزند تا محیطزیست را بیشتر از همیشه دوست داشته باشیم. البته مانیز فقط برای محیطزیست زنده نیست. قلب مانیز با زنان سرپرست خانوار بیشتر میتپد و آنها هستند که مانیز را بزرگ و بزرگتر میکنند.
مانیز یک پروژه کارآفرینی اجتماعی است که برای ۲ هدف توانمندسازی زنان سرپرست خانوار و کاهش آلودگیهای حاصل از کیسههای پلاستیکی ایجاد شده است. تولید انبوهِ جایگزینهای ارزان و جذاب برای پلاستیک و در دسترس قرار دادن آن برای شهروندان، راهحل مانیز برای مقابله با معضل پلاستیک است.
محمد مهدی معماریانی، بنیانگذار موسسه مانیز، یک کارآفرین اجتماعی است که قرار بود فقط ساعت ۸ تا ۱۰ صبح یک روز پاییزی میزبانمان برای مصاحبه باشد. اما آنقدر حرف برای گفتن داشت و ما هم گوشی برای شنیدن که این مصاحبه چهار ساعت به طول انجامید. از آنچه شنیدیم و هیجانی که از بزرگ کردن مانیز در چشمها و حرکات دستانش میدیدیم، فقط لذت بردیم.
معماریانی هر چند دانشآموخته رشته مکانیک دانشگاه صنعتی شریف و تحصیلکرده رشته کارآفرینی تا مقطع دکتری در دانشگاه تهران است اما هم اکنون در قامت یک کارآفرین اجتماعی به همراه همسرش نسیم یادگاری فعالیت میکند.
مانیز یکی از نمونههای ناب کسبوکار اجتماعی در ایران است که باعث شد بانیانش در این مسیر، تجارب ارزشمندی از آن خود کنند. مشارکت با سازمانهای مسئولیتپذیر اجتماعی که فعالانه مانیز را حمایت کردهاند، نه تنها برای محیطزیست بلکه برای سازمانهای همکار هم منشاء اثرات مثبتی مثل افزایش وفاداری کارکنان و مشتریان شد.
مانیزیها در سایت خود که کیسههای نخی را برای علاقهمندان به فروش گذاشتهاند، خود را اینطور معرفی کردهاند: فرهنگسازی، فعالیتی بلند مدت و چندوجهی است و عرقریزان، روح میطلبد. ما در این مسیر، نقش خود را به عنوان موجودیتی غیرانتفاعی در بخش اجتماعی تعریف کرده و با پایداری در این مسیر، مسئولیت خود را ایفا میکنیم.
مصاحبه کارآفریننیوز با محمد مهدی معماریانی را از نظر میگذرانید.
آقای معماریانی از فرصتی که در اختیار کارآفریننیوز قرار دادید، سپاسگزارم. به عنوان یک کارآفرین اجتماعی لطفا بفرمایید چه شد به فکر ایجاد اشتغال عادلانه برای زنان در معرض آسیب افتادید؟
در مرحله نخست، فرایندی که برای اشتغال زنان سرپرست خانواره انتخاب میکنیم باید متناسب با توانمندی و قابلیتهای ورود آنان به اشتغال عادلانه باشد که ما در مانیز یک محصول ساده را انتخاب کردیم. محصول ساده کمک میکند افرادی با پایینترین توانمندیها هم بتوانند وارد کار شوند. همچنین فرایند باید اجازه ورود افراد کمتوانتر را هم بدهد. افرادی را در نهایت جذب میکنیم که خارج از فضای کاری عرفی و محیط کسب و کار، فرصت اشتغال عادلانه برای آنها وجود نداشته باشد.
برای کسانی که این فرصتها وجود ندارد چه کاری باید انجام داد؟ آنها با مشغلههای دیگری مثل نگهداری از فرزندانشان و دور بودن محل زندگیشان درگیر هستند. اتفاقا شرایط این افراد، مناسب برای کار کردن است چون فرصت اشتغال برای آنها در جامعه کمتر وجود دارد. کارگاههای مانیز در پنج نقطه تهران نزدیک به محل سکونت زنان سرپرست خانوار در نظر گرفته شده است. یکی از فاکتورهای اصلی این است همه کسانی که در گروه عملیاتی مانیز فعالیت میکنند، پیاده به محل کار خود میرسند. شرایط رفتوآمدشان نباید اینطور باشد که در روز یک ساعت گرفتار ترافیک شوند و روزانه هزینههای ۲۰ هزار تومانی بابت رفتوآمد بپردازد.
همچنین زمانی که برای رفتوآمد صرف میکنند نباید باعث شود بخشی از مسئولیتهای تکوالد بودنشان را هم از دست بدهند. همه اینها باعث شد ما در جاهایی مثل دروازه غار، پاسگاه نعمتآباد، شهر ری و امینآباد شهر ری کارگاههای مانیز را راهاندازی کنیم. کارگاه امینآباد شهر ری که یکی از بزرگترین کارگاههای مانیز محسوب میشود، در واقع آخرین خانه در خط مرزی شهر تهران است. کسانی ک در حاشیهترین مرز این کلانشهر خشن قرار گرفتهاند دسترسی بهتری به کارگاه دارند. این فاصله اندک تا کارگاه باعث شد بخش کمتری از دستمزدی که میگیرند بابت اجارهخانه و رفتوآمد هزینه شود. اگر به یک نفر هشت میلیون تومان دستمزد میدهیم نباید مجبور شود ۲ میلیون تومان صرف رفتوآمد به محل کار کند؛ علاوه بر این به فرزندان و خانواده هم دسترسی دارد.
به عقیده خودتان از شغلی که دارند راضی هستند؟
بسیاری از زنانی که به کارگاه میآیند نیمهوقت هستند؛ یک سری از زنان هم هر زمان حالشان بد میشود و دلشان میگیرد به کارگاه میآیند و کارهای غیربرنامهریزی شدهای بدون چشمداشت مالی برای مانیز انجام میدهند یا حتی ناهارشان را با ما در مانیز صرف میکنند.
تلاش میکنم مکانی آرامشبخش برای آنها ایجاد کنم تا افراد نسبت به کار کردن احساس مثبت پیدا کنند و کار کردن را به عنوان یک اهرم جدی برای خروج از وضعیت خودشان ببینند؛ حتی نسبت به جامعه که برایشان فرصتهای اشتغال ایجاد نکرد، مطالبهگر میشوند.
ما به مَثابه انسان بودن و ایرانی بودنمان این حق را داریم که فرصت کار عادلانه و شایسته داشته باشیم و همه باید این خواسته را از خودمان هم مطالبه کنیم. من باید از کارفرمای خودم مطالبه کنم که فضای کاری شایسته برایم تهیه کند. در محلاتی که کار میکنیم سطح اشتغال به خاطر پایین بودن سطح دستمزدها، بالا است. خیلی از افرادی که به صورت غیر رسمی، غیرقانونی و استثماری کار میکنند محیطهای کارگاهیشان در حاشیه شهر است ولی نه با این دید که این کارگاهها آنها را توانمند کند بلکه با این دید که میتوان دستمزد کمتری داد و از قانون، بهداشت، بیمه مالیات و شهرداری فرار کرد.
در اطراف مانیز فرصت اشتغال کم نیست و تلاش کردیم جوی عادلانه، انسانی و دموکراتیک برقرار کنیم. زنان در مانیز در خصوص شرایط کاری و اداره محل کارشان نفوذ تصمیمگیری دارند، هر چند تصمیمگیر نهایی نیستند؛ در واقع هیچکسی تصمیمگیر نهایی نیست بلکه همه با هم تصمیم میگیریم و همه با هم، قیود و مسائل خود را در جلسه مطرح میکنیم.
مانیز زاییده دوران قبل از کرونا است. این سوال به ذهن متبادر میشود چگونه توانستید فقط با تولید کیسههای نخی، مانیز را حتی در روزهای بحرانی برند کنید؟ آن هم در شرایطی که کرونا به بیشتر کسبوکارها زخم کاری وارد کرد. از تجربهتان برای کارآفرینان جوان بیشتر بگویید.
وقتی به کرونا خوردیم ۲ راهحل داشتیم، یکی اینکه تعدیل نیرو کنیم یا سطح دستمزدهای همه را کاهش دهیم. سطح سفارشات مانیز در دوران کرونا از ۱۲۰ هزار کیسه در ماه به ۴۰ تا ۵۰ هزار کیسه در ماه کاهش یافته بود. با این حال به یک راهحل میانه رسیدیم. یک عده به خاطر مسائل سلامتی قطع همکاری کردند و برای یک عده هم فرصتهای اشتغال دیگری مثل الکلسازی فراهم شده بود که با مانیز قطع همکاری کردند. بخش دیگری از زنان هم که ماندند خواستار کاهش دستمزد شدند.
در نهایت دستمزدها نسبت به چیزی که فکر میکردیم کمتر کاهش یافت و عادلانهتر شد. این تصمیمها در یک فضای شفاف گرفته شد، هر چند سفارشهای مانیز نیز کاهش یافت اما مانیز را تعطیل نکردیم. در این شرایط به جای تبدیل سرمایه در گردش به دلار، آن را به مواد اولیه تبدیل کردیم و بدون اینکه سفارش داشته باشیم، تولید و انبارمان را متورم میکردیم برای اینکه زنان سرپرست خانوار همچنان در فرایند تولید بمانند.
نقدینگی لیکوییدمان را در یک شرایط تورمی شدید که در ابتدای کرونا ایجاد شد به محصول غیرقابل فروش تبدیل کردیم که از نظر اقتصادی، اشتباه بنیادی است. اگر هر اقتصاددانی از این تصمیم مطلع میشد میگفت معماریانی ابله است! که البته درست هم میگفت. میخواهم این را بگویم وقتی هدف اجتماعی است و تعهد اجتماعی وجود دارد، تو را به سمت تصمیماتی هدایت میکند که ممکن است در منطق اقتصادی اشتباه یا حتی ابلهانه باشد.
ما در مانیز از ابزار کسبوکار استفاده میکنیم و کسبوکار برای ما یک ابزار و روش است. هسته ما اجتماعی اما روشمان کسبوکار است. این ترکیب نویدبخش و ثمربخش برای بهبود وضعیت پر آسیب بهتر به نظر میرسد. وقتی درباره کار به مثابه فرصت توانمندسازی صحبت میکنیم انگار به آدمها میگوییم بیا اینجا کار کن و زندگی و معیشتت را سامان بده. فرد میبیند کمکم در گروه قرار گرفته و آموزش میبیند. در نتیجه در محیط کار استثماری که در حاشیه تهران برقرار است، انگار تپش دیگری دارد و پرسنل آن سیستم ناعادلانه مانند پرسنل سیستم عادلانه احساس مطالبهگری میکنند.
بخش بزرگی از سیستم ناعادلانهای که برقرار شده حاصل ناآگاهی کارفرما است. به عنوان مثال، وقتی کارفرمایی که در یک محله پایین عدهای را برای اشتغال استخدام کرده است، میبیند میتوان با یک محصول غیر رقابتی به کارگرانش ماهی هشت میلیون تومان حقوق بدهد، چرا آن را انجام ندهد. در نتیجه شرایط این محله پایینشهر بهتدریج بهتر میشود.
مخاطبانتان مانیز را به عنوان یک کسب و کار ناب اجتماعی میشناسند اما از کجا و چطور مانیز متولد شد؟
مانیز را با این سوال شروع کردیم که چگونه میتوان مسائل جامعه ایران را حل کرد. در این شرایط، مقابل من و همسرم یک پرسش ملی قرار داشت و پاسخ دوستانمان این بود که این کار شدنی نیست، رها کنید و بروید! من در دانشگاه صنعتی شریف و در رشته مکانیک تحصیل کردم. همه دوستان دوره لیسانس، ۹۰ درصد دوستان کارشناسیارشد و ۵۰ درصد دوستان دوره دکتری من از ایران رفتهاند. اینها افرادی بودند که باید بار مردم را به دوش میکشاندند.
جواب ساده و بی پیرایهای که آن زمان جلوی سوالمان قرار دادیم، تقویت بخش اجتماعی ایران در کنار تقویت دولت، بخش خصوصی و بازار است که میتواند اهرم خوبی برای بهبود مسائل ایران باشد. به مرور زمان به این نتیجه رسیدیم بخش اجتماعیما چنان تکیده، ناکارآمد، بیبنیاد نظری و بدون تئوری است که اصلا نمیداند چکار میکند و بخشی از فعالیتهایی که میکند از تعمیق آسیب است.
وقتی به افراد ساکن در شوش و دروازه غار غذا میدهیم، آنها را ترغیب و این پیام را القا میکنیم که گرسنه بمانید چون غذا میرسد و خودتان را مستحقتر نشان بدهید. امروز وقتی میگویم بخش اجتماعی ایران تکیده و فاقد بنیاد نظری شده از این موضوع نشأت میگیرد که بخش بزرگی از فعالیت اجتماعی که در ایران انجام میدهیم نه برای یک جامعه بهتر بلکه برای التیام یک وجدان نگونبخت است.
بر این باورم مسکن به مثابه سرپناه باید از حوزه کالایی خارج شود. چه معنی دارد یک نفر تعدادی خانه داشته باشد و اجاره بدهد؟ این شهر که برای تو نیست، تو در کویرهای لوت، پول بده و خانه بساز اما این شهر، ملک مُشاع و برای همه است. زندگی ما است که به این شهر ارزش داده و فردی که چند خانه و ملک دارد، نمیتواند بخشی از آن را به عنوان املاک بلوکه کند. هر کس باید یک خانه داشته باشد. به عنوان مثال در کشور سوئد هر کس فقط حق داشتن یک خانه دارد و خانه دومش را بیشتر از ۶ ماه نمیتواند خالی نگه دارد و باید اجاره بدهد.
برخی جریانها در ایران باید این سوالها را مطرح میکردند که چرا مدت زمان اجاره در ایران یکساله است؟ مستأجران و جوانان بخش بزرگی از جامعه آسیبپذیر ایران هستند و نداشتن خانه بزرگترین مشکل در ایران است. قرارداد اجاره در ایران باید سه یا پنج ساله باشد. وقتی تاریخ اروپا و آسیا را میخواندیم که برای ایران چه میشود کرد، به این نتیجه رسیدیم فقر نظری در عرصه اجتماعی داریم و باید عرصه اجتماعیمان را به مثابه یک نیروی قوی که به فکر سامان دادن زندگی در کف جامعه ایران است، با همکاری دولت و بازار بهبود بدهیم. در واقع، دولت امنیت و رفاه را سامان دهد و ما هم آزادی را.
در جاهایی که با دولت و حاکمیت افق مشترک داریم، باید گفتوگو کنیم. شهرداری تهران فعالیتهای اجتماعی بسیار ثمربخشی دارد و کمیته امداد هم افراد خوب و دلسوزی دارد که اگر تاکنون کار را رها کرده بودند ایران الان شبیه لیبی، مالی یا اوگاندا شده بود. مانیز هم اکنون تحت حمایت شهرداری تهران است. این ارگان سیستمها و نظامهایی برای گفتوگو دارد که ما از این سیستمها برای گفتوگو وارد می شویم. البته انتظاراتی دارند که چندان باب میل ما نیست اما در مجموع قابل تفاهم است. بخش بزرگی از فعالان اجتماعی که میخواهند سیاهنمایی کنند وارد همکاری با شهرداری نمیشوند.
بازار هم همینطور است. ما تحت حمایت بازار هستیم و بخش بزرگی از حامیان مالی مانیز یعنی کسانی که کمک و خرید میکنند از بازار هستند.
بر این باورم آنچه در ایران دارای مشکل است، دانشگاه است چون نمیتواند نظریه دولت ایرانی، نظریه برای اقتصاد، بخش اجتماعی و فعالان اجتماعی ارائه دهد. من از یک فعال اجتماعی که با جان و دل در گود زبالهگردی میرود و به کودکان زبالهگرد داروهای مکمل و واکسن و ابزار پانسمان میدهد، نباید توقع تئوری و مبانی فلسفی داشته باشم. ما در دانشگاه فلسفه و تئوری خواندیم و من دغدغه ایران دارم. روزهایی که با همسرم به پایین شهر تهران میرویم، میبینیم به راحتی میتوان شرایط را سامان داد یا نه. ما ایستادیم و گفتیم باید مبانی تئوری جدی متکی به بنیانهای فلسفی مشخص داشته باشیم و آن را برای تقویت بخش اجتماعی سر ریز کنیم.
در نتیجه قبل از اینکه مانیز را راهاندازی کنیم به سازمانهای اجتماعی و خیریهها مشاوره میدادیم. آنها با همت بالا و تلاشی نستوه، مکانهایی را ایجاد کرده بودند که فعالیتهایی برای بهبود شرایط اجتماعی جامعه انجام دهند. سازمانهای زیادی بودند که فعالیتهای اجتماعی در عنوان و گفتمانشان بود. ما به آنها مشاوره دادیم که چگونه از فعالیتهای باز توزیعی و فعالیتهایی که خلق ارزش اجتماعی در آن نیست و فعالیتهایی که به تعمیق آسیب منجر میشود به سمت فعالیتهایی بروند که به خلق ارزش اجتماعی منجر میشود و اسم آن را کارآفرینی اجتماعی به معنای تولید محصولات اجتماعی گذاشته بودیم.
سال ۱۳۹۰ در یک خیریه مشاوره میدادیم که در زمینه زنان فعالیت میکرد. ما در این خیریه اطلاعات زیادی به دست آوردیم و به این نتیجه رسیدیم از مشاوره دادن نمیتوانیم انتظار داشته باشیم یک جامعه آموزش ندیده و نمونه ندیده با ما همراهی کند. پس باید یک نمونه عینی از چیزی که فکر میکردیم، میساختیم. یکی از خانمهایی که در آخرین خیریه با ما همدل شده بود به یاریمان آمد و نخستین کارگاه مانیز را در عباسآباد شهر ری برای اشتغال عادلانه زنان در معرض آسیب ایجاد کردیم.
چرا مانند سایر خیران به جای کارآفرینی اجتماعی، به فکر مدرسه سازی نیفتادید؟
من در زادگاهم شهر بجنورد، بچه کف بازار بودم. بعد از ازدواج با همسرم هر ۲ در رشته کارآفرینی تحصیل کردیم. روزی یکی از دوستانمان پیشنهاد سرمایهگذاری در مانیز به ما داد. وقتی روز جلسه فرا رسید برق ذوق نسبت به ایران در چشمانش میدیدم و او حمایت مالی از مانیز را بر عهده گرفت. این فرد یکی از بازاریان سرشناس ایران است و تأکید داشت مانیز را حتما پیشرفت دهیم و از ما قول گرفت با مانیز بخش اجتماعی ایران تقویت شود. مانیز تحت حمایت تعداد زیادی از بازاریان قرار دارد که دلشان برای ایران میتپد و بازار هم دستش را در دست چنین پروژههای اجتماعی میگذارد.
همه ما در انسانشناسی یک سویه خیر و یک سویه شر داریم و میتوانیم سویه شر یا خیر را فعالتر کنیم و فرد از همان قسمت هم به ما پاسخ میدهد. ممکن است سویه خیر یک نفر خفته باشد و ما باید آن را بیدار کنیم. ما در مانیز تنها نیستیم، دولت و همه نهادهایش فعالیتهایی برای بهبود جامعه ایران دارند که بخشی از آن اشتباه است و گاه فساد هم شکل میگیرد.
خودمان هم البته تجربه میدان نداشتیم و سوادمان ربطی به جریان واقعی زندگی نداشت. ما با همین سوادمان مشاوره مدیریت بهبود سازمان و منابع انسانی میدادیم که باب میل خیریهها و برایشان نویدبخش بود. آنها میگفتند شما که مهندس هستید چرا به بازماندگی از تحصیل میپردازید؟ دانش تخصصی شما جای دیگری است و فکر نکنید چون دانشکده فنی بودید باید از فلان نقطه شروع کنید؛ حتی پیشنهاد میدادند من اول برای نیازمندان مسکن خوبی بسازم. من بر این باور هستم چرا یک شرکت که در حوزه صنایع غذایی فعالیت دارد، مدرسهسازی میکند؟ به جای این کار میتواند تغذیه مناسب برای دانشآموزان روستایی تهیه کند. وقتی معلم ریاضی بودم برای دانشآموزانم غذا میبردم و وقتی سیر میشدند تازه درس را میفهمیدند و متوجه چهار عملی اصلی در ریاضی میشدند.
وقتی به آنها غذا میدادم از آنها انتظار متوجه شدن درس هم داشتم. روزی به یکی از سرآشپزان مشهور ایران گفتم غذاهای لوکسی که آموزش میدهد فقط برای بخش کوچکی از جامعه ثروتمند ایران و نخبگان اقتصادی مناسب است، در حالیکه مردم پایین شهر نیاز دارند بدانند چطور با دالعدس و مرزه غذایی بپزند که فرزندانشان سوءتغذیه نگیرند. به آموزشهای عمومی جامعه نگاه کنید، هیچ آموزشی برای تغذیه ارزان وجود ندارد، آنوقت چگونه انتظار داریم آن فرد در جامعه خشونت نورزد و دزد نشود؟ ما که به او یاد ندادیم چگونه غذا بخورد. وظیفه من است به او آموزش بدهم.
به هر شرکت و ساختمانسازی که دستشان روی سر یتیم بود، پیشنهاد برگزاری جلسه میدادیم که حاشیه شهر تهران را ساماندهی و بهسازی کنند تا بچههای این محلات مدرسه بروند.
آیا این اتفاق افتاد؟
نه، اتفاق نیفتاد. چون بهسازی و ساماندهی این مناطق که دست کمی از لیانشانپو نداشت کار سختی است و غذا دادن به بچههای پایینشهر کار سادهتر و زود بازدهی بود. اگر قرار باشد منطقه مسکونی بسازیم سه سال طول میکشد و فقط ۴۰ درصد از برنامهها محقق میشود چون در این روند با زبالهگردها، معتادها و هزار چیز دیگر درگیر میشویم، هر چند تغییر بزرگی محسوب میشد.
در این شرایط، اولین راه این بود که امیدمان را بر یک تغییر بنیادی قرار میدادیم. مثلاً به جای ساختن مدرسه، خانه سه بچه را بهسازی کنیم، بهتر است. در سال ۱۳۹۰ به این نتیجه رسیدیم که این کار را رها کنیم و به جای مشاوره دادن و انتظار داشتن از دیگران برای بهبود شرایط، خودمان یک نمونه عینی بسازیم. من دانشگاهی هستم و به طور جدی فلسفه خواندم. سه سال یک کتاب را با عنوان سنجش خرد ناب نوشته امانوئل کانت به اتفاق همسرم خواندیم. بنابراین حالا که توسعه اقتصادی و کارآفرینی خواندیم، بیاییم یک نمونه عینی از آن درست کنیم.
چرا با این ایده کارآفرینی اجتماعی را آغاز کردید؟ آیا قرار هست تمرکزتان روی همین کیسهها بماند یا محصول دیگری هم به مجموعه تولیدات مانیز اضافه میکنید؟
در خیریهای که اطلاعاتمان را زیاد کردیم این درس را یاد گرفتیم که نمیتوان از افرادی که در معرض آسیب و فاقد یک نقطه شروع قابل اتکا هستند، انتظارات عجیب و غریب حتی انتظار عادی داشته باشیم. زن در معرض آسیب، زنی است که دیگر هیچ فرصتی برای او باقی نمانده است، بنابراین نباید از او انتظاری داشت. از سوی دیگر، ما خیلی زود به نتیجه رسیدیم که کار میتواند فرصت خوبی برای توانمندسازی باشد و به جای آموزش، تحمیل، ترغیب و تشویق کردن میتوانیم کار را به مثابه بستر توانمندسازی در نظر بگیریم. چون این افراد، گرفتاری معیشتی دارند و وقتی معیشتشان را درگیر و تأمین کنیم به کار و حرف و فرایند، دل میدهند.
ما میخواهیم شئون فرهنگی اجتماعیِ مشارکت اجتماعی را در او بارور کنیم و از حاشیه به متن جامعه برگردانیم، بنابراین باید به حرف ما دل بدهد. اگر مستمری بدهیم، ضعیفش میکنیم و اگر مستمری را قطع کنیم او را تهدید کردهایم. برای اینکه انسان، خودبسنده شود لازم است معیشتش درگیر شود. بنابراین گفتیم زنان سرپرست خانوار باید کاری داشته باشند که از آن درآمدزایی کنند؛ هر چند میدانیم هیچ کاری بلد نیستند انجام دهند و مهارت و اخلاق حرفهای ندارند، ما هم پول چندانی در بساط نداشتیم.
همه این ترکیب سخت را باید با هم جواب میدادیم. من و همسرم طبیعتگرد بودیم که در این طبیعتگردیها پلاستیکها را میدیدیم. متوجه شدیم این کیسههای پارچهای، محصول و تولید راحتی است و افرادی که قابلیت کمی دارند با آموزش ۲ روزه به درآمد برسند. همچنین به یاری محیطزیست بیاید و مشارکتکنندگان بیشتری در این فرایند جلب کند. اینطور شد که کیسههای پارچهای دوستدار محیطزیست را تولید کردیم و مانیز را با همین کیسههای نخی ادامه میدهیم.
به عنوان یک کارآفرین اجتماعی برای کسانی که میخواهند مثل شما وارد این عرصه شوند لطفا بگویید هزینههای اولیه برای شروع این کار چقدر است؟
این کار منابع اولیه کمی لازم دارد. امروز با ۲۰ میلیون تومان میتوان یک شغل پایدار ایجاد کرد. تولید کیسههای نخی را زنان میتوانند انجام دهند و این محصول را میتوانیم در کتابفروشیها و گالریها بفروشیم و به شرکتها به عنوان پکیج حتی ابزار تبلیغاتی ارائه بدهیم.
بازارهای مختلفی پیش روی کیسههای نخی باز است و این محصول را مقابل یک رقیب بزرگِ کالایی به نام پلاستیک قرار دادیم. اگر این کیسهها را با قیمت پایینتری ارائه بدهیم رقابتپذیری آن را در مقابله با کالای جایگزینش بالا میبریم. راههایی پیدا کردیم برای اینکه آن را ارزانتر کنیم و این راهها تولید انبوه، تخصص، مشارکت اجتماعی، جلب منابع به جای سرمایه، جلب حمایت و برندینگ به جای هزینه کردن برای تبلیغات و مدیریت علمی و ایثارگرانه است. در تولید انبوه، قیمت کالا پایین میآید.
در بخش تخصصی اگر فقط یک کار را انجام بدهیم، تخصص افزایش مییابد، به عنوان مثال در مانیز فقط به تولید کیسههای نخی میپردازیم و محصول دیگری اضافه نمیکنیم. در مشارکت اجتماعی، یک سری آمدند روابطشان را برای مانیز در اختیار ما قرار دادند. رابطهها به ما کمک کرد قیمت تمام شده محصول پایین بیاید و کیفیت افزایش پیدا کند. این کار مدیریت خیلی تخصصی، علمی و ایثارگرانه لازم دارد. من خودم را فرد متخصص و توانمندی میدانم که در جلسه با مدیر ارشد یکی از فروشگاههای بزرگ زنجیرهای به چهار زبان آلمانی، فرانسوی، انگلیسی و فارسی صحبت کردم. لازم باشد برای مذاکره، سایر زبانها را هم یاد میگیرم.
درباره ایثار باید برایتان اینطور بگویم نه اینکه دستمزد کمی در مانیز میگیرم اما به نسبت متعارف دستمزد کمی دریافت میکنم. من روزی ۱۸ ساعت کار میکنم و روابطم، زندگی و شبکهام برای مانیز میتپد. من و همسرم اگر فرصت کنیم درباره مسائل زندگی شخصیمان صحبت میکنیم. این موضوع فقط ایثار است. ایثار اینجاست که من از فرصتهای پیش روی خودم برای کارهای خیلی ساده چشمپوشی میکنم. برای پیشبرد مانیز از خیلی از فرصتها گذشتم و داوطلبانه در ایران ماندم. چون در کشورم امکانات ویژهای به من داده شده است، باید همین امکانات را داوطلبانه در اختیار ایران قرار بدهم. به عنوان مثال، پدر و مادر باهوش و متمولی داشتم و غذای خوبی خوردم که باید همین را به بچههای ایران برگردانم. من باید قرارهایی را که با خودم گذاشتهام جبران کنم چون در نظام عادلانهای زندگی نکردیم و در نظام حقخوری شدهای، معمولی زندگی کردم. ایثار اینجاست که باید داوطلبانه و فرا وظیفه عمل کنیم وگرنه دستمزد کم گرفتن و اختصاص زندگی به این کار، ایثارگری نیست. ما باید نسبت به شرایطی که اذعان داریم ناعادلانه است فرا وظیفه عمل کنیم.
این چند مولفه توانست محصولی را متناسب با زنان سرپرست خانوار تبدیل به محصول بازاری کند. حتی یک اصولی پشت مانیز قرار دارد که از آن تخطی نمیکنیم. این اتفاق باعث شد مانیز به یک امر متمرکز تبدیل شود و این همان چیزی است که ما میخواستیم. تصمیم گرفیتم ۱۰ سال حرف نزنیم و در مقابل برای مانیز فقط اقدام پژوهشی انجام دهیم. این ۱۰ سال گذشت و ما در دو سه سال اخیر شروع به حرف زدن درباره مانیز کردیم. تئوری ایثار، تجربه شده و ایثار به مثابه ابزار عدالت، تئوری متمرکز شدن است.
تنوع شبکهسازی و روابط چیزی بود که به آن فکر میکردیم و الان در نقطهای هستیم که مانیز به مثابه یک الگوی کارآفرینی اجتماعی قابل اعتنا است. میتوانیم به آدمها و فعالان اجتماعی بگوییم این کار باعث ارتقای کیفیت زندگی پرسنل در جامعه و محیطزیست شده و برای افراد با پتانسیل، نوید بخش است.
در این مسیر مانیز با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکند؟
ما تعداد زیادی از زنان را به خاطر فقدان نهادهای تخصصی برای این حوزه از دست میدهیم. هر کسی که کار میکند باید بیمه تامین اجتماعی داشته باشد و ما آنها را نمیتوانیم بیمه کنیم چون نمیتوانیم کد کارگاهی بگیریم.
یک خانه آواره که الان کارگاه شده است، امکان دریافت کد کارگاهی ندارد. بیمه، افرادی را که داوطلبانه برای مانیز کار میکنند به رسمیت نمیشناسد. وقتی یک گرافیستِ داوطلب برای مانیز کار میکند، نمیتوان برایش کد کارگاهی بیمه دریافت کرد. ما با مالیات مشکل داریم و قبول نمیکند امسال ۲۰ میلیارد جنس فروختم و ۲۰ میلیارد هم هزینه داشتم. بنابراین گاهی مجبور میشویم بگوییم ۲۰ میلیارد تومان فروختیم، ۱۹ میلیارد هزینه و یک میلیارد هم سود کردیم که این یک میلیارد را به عنوان مالیات در نظر بگیریم. در این مدت نتوانستیم به خاطر تگناهای مالی، گفتمانسازی کنیم. ما برای کارآفرینی اجتماعی به نظام مالیاتی تخصصی و ممیز مالیاتی تخصصی نیاز داریم.
چه شد عنوان مانیز و عبارت «ما نیز مردمی هستیم» را برای کسبوکارتان انتخاب کردید؟
ما نیز مردمی هستیم که خوبیها و بدیهایی داریم، چیزهایی بلد هستیم یا نیستیم. ما مردمی هستیم که باید تلاش کنیم کشورمان را بسازیم. یک روز من و همسرم قبل از اینکه مانیز را تأسیس کنیم، خیلی نا امید بودیم و در دانشگاه با اعلامیهای مواجه شدیم که خبر از برگزاری یک نشست تخصصی میداد و سخنران نشست هم مصطفی ملکیان استاد فلسفه بود. در این کلاس یک کاغذ و قلم به ما دادند. استاد به قدری با لهجه غلیط اصفهانی صحبت میکرد که کمتر متوجه حرفهایش شدیم. وقتی جلسه تمام شد به کاغذی که همسرم روی آن یادداشت کرده بود، نگاه کردم. ناگهان دیدم هر ۲ یک جمله را بدون اطلاع هم روی کاغذ نوشته بودیم: «ما نیز مردمی هستیم».
از کل سخنان آن استاد همین یک جمله را متوجه شده بودیم. در نتیجه ما نیز مردمی هستیم از این اعتقاد میآید که ما نه ضد غربیم، نه ضد و مجذوب اندیشه مدرن هستیم. ما افرادی با پیشنه و وضعیت جاری خودمان هستیم و باید خودمان راهمان را پیدا کنیم، فکر کنیم و عمل کنیم. همواره خودمان را مورد نقد و ارزیابی قرار دهیم، برای اینکه همواره ما مردمی هستیم. نه مجذوب شرقیم و نه ضد آنها هستیم. این چرخهای است که باید انجام دهیم.
آن روز دلمان شکسته بود و قصد داشتیم از کشور برویم، چون کشور تحت فشار بود و دوستانمان داشتند مهاجرت میکردند. حتی استادانمان هم میگفتند بروید اما بعد از آشنایی با یک عده تصمیم گرفتیم بمانیم و ادامه بدهیم.
کیسههای مانیز الان چقدر بین مردم محبوبیت دارد؟
هر روز که به خیابان میروم روزی حداقل ۲ کیسه مانیز در دست مردم میبینم. اولین باری که کیسه را در دستان یک خانم دیدم، در خیابان گیشا بود. حتی از کسانی که کیسه مانیز را حمل میکنند عکس میگیرم.
۱۲ سال پیش، جریان کیسههای نخی مثل این روزها پر رنگ نبود اما الان به یک سبک زندگی تبدیل شده است. شاید برایتان جالب باشد بدانید پیشینه کیسههای نخی در ایران به دهههای قبل باز میگردد. با پیگیریهایی که کردیم به این نتیجه رسیدیم در سال ۶۴ نیز این کیسههای نخی با هدف محیطزیستی تولید میشد.
حالا که مانیز روی پاهای خود ایستاده و قدرتمند شده است، برنامهتان برای ادامه مسیر کارآفرینی اجتماعی در ایران چیست؟ آیا همچنان روی مانیز متمرکز میمانید؟
سالها روی پروژه غذا، کار و فکر میکردم تا اینکه به پروژهای تحت عنوان غذای اجتماعی رسیدیم. این پروژه را با شهرداری تهران پیش میبریم. به شهرداری میگفتم باید درباره غذا نوآوری داشته باشیم چون هماکنون صنعت غذا برای طبقه متوسط به بالا محصول طراحی، تولید و عرضه میکند. اگر به سوپرمارکتهای پایینشهر سر بزنید، متوجه تفاوت تنوع کالایی بالا شهر و پایین شهر میشوید.
بنابراین پلتفورمی را تحت عنوان مرکز نوآوری غذای اجتماعی راهاندازی میکنیم که در آن طرحهای نوآورانه برای تغذیه افراد کمدرآمد در نظر گرفتهایم. قرارداد آن را با شهرداری تهران نوشتیم و بر اساس این قرارداد، شهرداری سالن ۲ هزار متری در اختیارمان قرار میدهد که در آن یک مرکز نوآوری راهاندازی کنیم.
شهرداری مکان را میدهد و هزینه آن را خیران تامین میکنند که منابع آن بدون سود است. در این طرح، غذایی با قیمت حدود ۵۰ هزار تومان با عزت و کرامت در سطح شهر برای همه گروههای جامعه در نظر گرفته میشود. قرار است فقط یک غذا در روز با کیفیت بهترین رستوران سلف سرویس تهران ارائه شود. در این زمینه با یکی از سرآشپزان تهران همکاری کردیم که هر روز هفته یک غذا در اختیار مردم بگذارد. میخواهیم یک غذا در یک پلتفورم انبوه تولید کنیم که قیمت آن پایین باشد و در سالنهای غذاخوری خودمان سرو شود. هر انسانی شایسته احترام دیدن است فارغ از اینکه چقدر پول میدهد. ما از بهمن ۱۴۰۱ آماده شروع این پروژه هستیم و در پنج نقطه تهران این غذاها به مردم ارائه میشود.
باید این را بگویم در یخچال خانه آدمهای محروم چیزی جز آب و پیاز و سیبزمینی نیست یا کابینتشان خالی از حبوبات و ادویه است. هیچ روزی پول اضافه ندارند که مواد اولیه غذایی تهیه کنند. مواد غذایی که محرومان ایران در مناطق محروم میخورند، هیچ تنوعی ندارد. سیبزمینی، پیاز، روغن و رب گوجه به تنهایی خاصیتی ندارد در حالیکه اگر سیبزمینی با سایر مواد غذایی مصرف شود، ارزش غذایی بیشتری دارد.
سالها در مانیز روشهای مختلف را برای احیای بخشی از جامعه تکیده ایران امتحان کردیم. از یک جایی به بعد، به جای غذا به کودکان، مکمل غذایی میدادیم. اما خیلی راضی نبودم چون سفره و غذا خیلی مهم است و در آن احساس عدالت موج میزند. مهم این است که حال آدمها با غذای خوب خوردن خوب باشد.